تئوریهای مدیریت که هر صاحب کسبوکار کوچکی باید بداند
برای الهام بخشی به تیم خود و کمک به رشد کسبوکار خود، رهبر بهتری شوید.
در این مقاله شش نظریه مدیریتی که میتواند صنایع، تیم محصولات و نیروی کار مختلف بکار گرفته شود.
- درک تئوریهای مدیریت بسیار مهم است زیرا ممکن است لازم باشد بین آن ها حرکت کنید تا به چالش ها و موقعیت های خاص رسیدگی کنید.
- اجرای یک تئوری مدیریت میتواند شامل آزمون و خطا باشد زیرا سبک مدیریتی، نیروی کار و اهداف تجاری خود را متعادل میکنید.
- این مقاله برای مدیران جدید و هر مدیری است که میخواهد سبک مدیریتی و عملیات تجاری خود را بهبود بخشد.
رشد کسبو کار محصول جانبی موفقیت است که مستلزم استخدام بهترین کارمندان برای مدیریت عملیات است تا صاحبان کسبوکار بتوانند روی تصویر بزرگ تمرکز کنند. استخدام یک جهش ایمانی است – صاحبان مشاغل باید به تیم های خود اعتماد کنند تا چندین کارکرد را بر عهده بگیرند و تصمیماتی بگیرند که به نفع شرکت باشد.
رئیس شدن آسان است، اما رهبر واقعی بودن به هوش هیجانی، رویکرد استراتژیک و توانایی مدیریت چندین تیپ شخصیتی نیاز دارد و در عین حال همه را با ماموریت کسب و کار همراه میکند.
خوشبختانه، کارآفرینان و صاحبان مشاغل کوچک میتوانند از یادگیری در مورد تئوریهای مدیریتی مستقر بهرهمند شوند. این تئوریها میتوانند به آنها کمک کنند تا رویکرد رهبری خود را تعریف کنند و آنها را تشویق کنند تا به طور مؤثر سازمان های خود را هدایت و رشد دهند.
اینجا شش تئوری برجسته مدیریت را تشریح خواهیم کرد و نکاتی را برای اجرای آنها به اشتراک خواهیم گذاشت.
مدیر خوب بودن مستلزم تمایل به تفویض اختیار، درک نقاط قوت و ضعف هر یک از کارکنان و ایجاد یک فرهنگ مشارکت است که در آن همه احساس احترام کنند.
تئوریهای مدیریتی که صاحبان مشاغل باید بدانند
مدیران مجبور نیستند یک نظریه مدیریت را انتخاب کنند و به آن پایبند باشند. درعوض، رهبران میتوانند تعیین کنند که کدام نظریه به بهترین وجه با سازمان آنها سازگار است و اجزای هر فلسفه را انتخاب کنند. شما میتوانید یک مجموعه ابزار از استراتژی های مدیریت موثر و سیستم های مدیریت کار برای خود و کارکنان خود ایجاد کنید.
در اینجا مروری بر شش نظریه پرداز و کارهای پیشگامانه آنها است. ممکن است برای سبک رهبری خود و راه هایی برای ساختار سازمان خود الهام بگیرید .
1. سیستم مدیریت علمی فردریک تیلور
فردریک دبلیو. تیلور (1856-1915) از اولین کسانی بود که بهرهوری کارگران و بهترین روش بهینه سازی آن را مطالعه کرد. تیلور که پیشینهای در مهندسی مکانیک داشت، آزمایش های کنترل شده ای انجام داد که او را به توسعه چهار اصل مدیریت علمی، معروف به «تیلوریسم» هدایت کرد. این اصول استفاده از روش علمی را برای تعیین کارآمدترین روش برای انجام یک کار در محل کار به جای تکیه بر قضاوت یا تشخیص شخصی کارگران توصیه می کنند.
تیلور استانداردسازی و تخصص را با پیشنهاد این که وظایف محل کار به مراحل کوچکتر تقسیم شود، ترویج کرد. او به این نتیجه رسید که مدیران باید کارگران را به شغلی که به بهترین وجه با توانایی آنها منطبق است منصوب کنند، آنها را به طور کامل آموزش دهند و برای اطمینان از کارآمدی آنها بر آنها نظارت کنند.
با این حال، تمرکز تیلور بر دستیابی به کارایی در محل کار، انسانیت فرد را نادیده گرفت و به نفع یافتن راه بهینه برای تکمیل هر کار معینی بود. در خالص ترین شکل خود، نظریه تیلور امروزه چندان اجرا نمی شود. با این حال، کارایی محل کار، ارزش برنامه ها و رویه های آموزشی و نیاز به همکاری بین کارگران و مدیران را برجسته کرد.
2. اصول مدیریت اداری هنری فایول
هانری فایول (1841-1925)، مهندس معدن و مدیر اجرایی فرانسوی، یکی از تأثیرگذارترین مشارکت کنندگان در نظریه مدیریت مدرن به حساب میآید. بر خلاف تیلور، که بهرهوری را با تجزیه و تحلیل اقدامات کارگران بهبود بخشید، فایول رویکردی از بالا به پایین در پیش گرفت.
فایول یک سازمان را از دریچه دید مدیران و موقعیت هایی که ممکن است با آن مواجه شوند بررسی کرد. او معتقد بود که مدیریت پنج وظیفه اساسی دارد:
- پیشبینی و برنامهریزی (Planning & Forecasting)
- سازماندهی (Organizing)
- هماهنگی (Coordinating)
- دستور دادن و هدایت کردن کارکنان (Commanding)
- کنترل و پایش فعالیتها (Control)
فایول 14 اصل مدیریتی را توسعه داد که نحوه سازماندهی و تعامل مدیران با کارکنان را مشخص میکند.
اصول جامع او که در بسیاری از محیطهای کاری امروزی به دستورالعملهای اساسی تبدیل شدهاند، موضوعاتی را در بر میگیرند که از اهمیت حفظ یک تأسیسات منظم و تمیز گرفته تا ارزش ارتقای ابتکار کارمندان و کار تیمی موفق را شامل میشود .
3. نظریه مدیریت بوروکراتیک ماکس وبر
ماکس وبر (1864-1920) یک جامعه شناس آلمانی بود که نظریه مدیریت بوروکراتیک را توسعه داد، که بر ساختار سازمانها به شیوهای سلسله مراتبی با قوانین شفاف حکمرانی تمرکز دارد.
اصول وبر برای ایجاد یک سیستم بوروکراتیک ایده آل عبارتند از:
- تقسیم کار مشخص
- زنجیره فرمان سلسله مراتبی
- تفکیک بین دارایی های شخصی و سازمانی مالک
- ثبت دقیق و مستندسازی
- رعایت و اجرای دقیق و مستمر مقررات و قوانین
- انتخاب و ارتقای کارکنان بر اساس صلاحیت ها، نه روابط شخصی یا شخصیت
اگرچه وبر تشخیص داد که بوروکراسی آزادی های فردی را تهدید میکند، اما همچنان آن را کارآمدترین و منطقی ترین راه برای ایجاد سازمان ها میدانست. امروزه، رویکرد مدیریت بوروکراسی اغلب غیرشخصی و تحت تأثیر تشریفات اداری تلقی میشود. با این حال، نقش مهمی در جهانی سازی استقرار استانداردها و رویه ها، که هسته اصلی اکثر سازمان های مدرن است، ایفا کرد.
4. نظریه روابط انسانی التون مایو
التون مایو (1880-1949) روانشناس استرالیایی الاصل و محقق صنعتی مدرسه بازرگانی هاروارد بود که به پایه گذاری جنبش روابط انسانی کمک کرد . مایو آزمایش هایی را با هدف بهبود بهرهوری در میان کارکنان ناراضی در کارخانه هاثورن در شیکاگو در دهه 1920 انجام داد.
او شرایط کاری، از جمله دما ، نور، زمان استراحت و طول روز کاری را تغییر داد. او مشاهده کرد که صرف نظر از تغییر، همیشه افزایش بهرهوری وجود دارد. این باعث شد که مایو و تیمش به این نتیجه برسند که افزایش عملکرد به دلیل تغییرات محیطی نیست. در عوض، آنها از توجه محققان به کارگران ناشی میشوند – کارگران به عنوان بخشی از یک گروه متحد که در این مطالعه همکاری میکنند احساس ارزشمندی میکنند.
کار مایو منجر به شناخت اهمیت عوامل روانی و اجتماعی در ایجاد سازمان های مولد شد. این موضوع باعث پیدایش نظریه روابط انسانی شد که به این نتیجه رسید که پول بزرگترین انگیزه کارمندان نیست . آنها بیشتر با حضور در یک گروه و توجه شخصی برانگیخته می شوند تا پول یا حتی شرایط کاری. این رویکرد مدیریت مردم محور، مدیران را ملزم می کند که پیچیدگی ماهیت انسان و ارزش پیوندهای اجتماعی در محیط کار را بپذیرند.
اگرچه برخی اعتبار آزمایشهای هاثورن را در سالهای اخیر زیر سوال بردهاند، اما مشارکت مایو در تئوری مدیریت، زیربنای تمرکز امروزی بر پویایی گروه و تلاشهای تیمسازی برای تقویت فرهنگ شرکت است .
در حالی که روابط انسانی حول محور شادی کارکنان است ، منابع انسانی نیازهای کسبوکار را اولویتبندی میکند و خطر را برای سازمان به حداقل میرساند.
5. نظریه های X و Y داگلاس مک گرگور
داگلاس مک گرگور (1906-1964) یک روانشناس اجتماعی آمریکایی بود که تئوری های X و Y خود را در سال 1960 در کتاب خود به نام « سمت انسانی سازمانی» معرفی کرد . او نتیجه گرفت که دو سبک مدیریت اساساً متفاوت وجود دارد که توسط ادراک مدیران از انگیزههای اعضای تیمشان هدایت میشود:
- نظریه X: نظریه X ماهیت اقتدارگرایانه دارد و توسط مدیرانی استفاده میشود که فرض میکنند کارمندان بیتفاوت هستند یا از کار خود بیزار هستند.
- نظریه Y: نظریه Y یک سبک مدیریت مشارکتی است که توسط مدیرانی استفاده میشود که معتقدند کارگران خودانگیخته، مسئولیت پذیر و متعهد به مالکیت کار خود هستند.
در حالی که تئوری X منجر به مدیریت خرد میشود، نظریه Y باعث ایجاد یک محل کار مشارکتی تر و غیرمتمرکز میشود. مک گرگور
طرفدار نظریه Y بود، که کسب و کارهای کوچکتر و استارت آپ ها تمایل به پذیرش آن دارند. با تئوری Y، کارکنان در تمام سطوح بخشی از فرآیند تصمیمگیری هستند و خلاقیت تشویق میشود
سازمانهای بزرگ یا آنهایی که کارکنان زیادی دارند، ممکن است بیشتر به تئوری X تکیه کنند تا همه را بر تحقق اهداف سازمانی متمرکز کنند.
6. نظریه مدیریت «کارگر دانش» پیتر دراکر
پیتر دراکر (1909-2005) یک مشاور مدیریت اتریشی-آمریکایی بود که نوشتههای اولیهاش در مورد سیاست و جامعه باعث شد به فعالیتهای داخلی یکی از بزرگترین شرکتهای جهان، جنرال موتورز دسترسی پیدا کند.
او پس از شرکت در هر جلسه هیئت مدیره، مصاحبه با کارکنان و تجزیه و تحلیل فرآیندهای تولید و تصمیم گیری، کتاب مفهوم شرکت را در سال 1946 منتشر کرد که ساختار چندبخشی را همراه با مفهوم تمرکززدایی و ساده سازی رایج کرد.
در نظریه مدیریت پیتر دراکر ، یک کارمند دارایی است – نه یک بدهی – که مهارت های آن باید مدیریت شود. مدیریت مهارت ها فرآیندی مداوم است که شکاف های مهارتی کارگران را برجسته میکند. مدیریت به آموزش یا ارائه یادگیری بیرونی کمک میکند تا کارکنان بتوانند وظایف لازم را انجام دهند.
این تئوری مدیریت در نیمه دوم قرن بیستم بسیار محبوب شد زیرا شرکتها شروع به تمرکز بر ایده دراکر برای ایجاد تعادل بین نیازهای جامعه و کسب و کار با ارزیابی الزامات و اهداف مختلف کردند.
دراکر مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکت را به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از استراتژی و مدیریت کسبوکار معرفی کرد.
پیاده سازی تئوری مدیریت
دانستن تئوریهای مختلف مدیریت ارزشمند است. با این حال، اجرای تئوری مدیریت یک فرآیند آزمون و خطا است که نیاز به صبر و انعطاف پذیری دارد. قبل از اجرای تئوری مدیریت، بهترین شیوههای زیر را در نظر بگیرید:
- در نظر بگیرید که چه کسی را مدیریت میکنید: رویکرد شما بسته به اینکه چه کسی – و کجا – مدیریت میکنید متفاوت خواهد بود. مدیریت نیروی کار هزاره ممکن است نیاز به یک سبک دست و پاگیر بیشتری داشته باشد. با این حال، نیروی کار تثبیتشدهتر در خط مونتاژ تولید به روشهای علمی برای تعیین نتایج بهینه برای تولید در مقیاس بزرگ نیاز دارد.
- تنظیم و اندازه گیری شاخص های کلیدی عملکرد: شاخصهای کلیدی عملکرد را تنظیم و اندازه گیری کنید تا مشخص کنید که آیا روش های مدیریت شما کارآمد هستند یا خیر. موفقیت در اجرا مستلزم معیارها و مسئول نگه داشتن خود است. اگر روش های مدیریتی شما موثر نیست، تغییراتی را ارائه دهید.
- با تیم رهبری خود درباره یک طرح بحث کنید: تیم رهبری شما با تصمیمگیری در مورد رویکرد و شاخص های کلیدی عملکرد (KPI) بینش و وضوح ارائه می دهد. آنها می توانند به شما در کشف ابزارهای جدید برای اجرای روش های مدیریتی مورد نظرتان کمک کنند. درخواست مشاوره و راهنمایی در مراحل اولیه اجرای تئوری مدیریت بسیار مهم است.
- نظرسنجیهای کارکنان را در طول زمان انجام دهید: کارمندان شما داور نهایی اثربخشی تئوری مدیریت شما هستند. ورودی آنها ارزشمند است. برای سنجش نحوه عملکرد شیوه های مدیریتی خود، نظرسنجی های کارکنان را به طور منظم توسعه دهید و انجام دهید . اگر عناصر خاصی را پذیرا نیستند، به اندازه کافی انعطاف پذیر باشید تا بتوانید چرخش کنید.
تفاوت بین تئوری و عمل را درک کنید
چندین تئوری مدیریت در آزمون زمان مقاومت میکنند زیرا در سناریوی مناسب مؤثر و روشنگر هستند. درک تئوریهای مختلف مدیریت برای رهبران کسبوکار که میخواهند بیشترین بهره را از نیروی کار خود ببرند بسیار مهم است
در حالی که درک یک نظریه یک چیز است، اجرای آن نیاز به آزمون و خطا دارد. گوش دادن به سخنان کارمندان در حین بررسی تئوری های مدیریت و سبکهای رهبری بسیار مهم است. شادی، مشارکت و بهرهوری کارکنان شما در نهایت ضروری ترین عناصر موفقیت کسبوکار شما هستند.
منبع:
www.businessnewsdaily.com
دیدگاهتان را بنویسید