تمرین های جلسه اول کلاس نویسندگی
یکی از دلیلهایی تمرین های خودم را به اشترک گذاشتم توی سایت این هست من پایبندیام به انجام تمرینها بیشتر کنم
تمرین جلسه اول
اولین تمرین من پیگیرش بود این بود که در طول شبانه روز احساس های عمیق بنویسیم خشم، اندوه، ترس و خوشحالی که (حال، آینده، گذشته) میاد به ذهن مون در برگه های کوچک یاداشت کنیم همین کار بیاریم تو زندگی مون هی تکرار کنیم
برای نوشتن کارت های کوچیک اولش مقاومت میکردم و میگفتم نگهداریاش سخت دستوپاگیره در تخت خواب، آشپزخانه، خیابون و غیر..
وقتی ویس کلاس گوش دادم دوباره رسیدم به تمرین ها گفتم حالا بیام دوباره انجامش بدم یه بار دیگه شروع کردم نوشتن روی این کارت های کوچیک….
برای نگهداری این کاغذها نیاز به یه قوطی داشتم دور برم نگاه کردم یه بطری دلستر دیدم گفتم آهان این خوبه
الان که میبینم حس خوشایند دارم به کارت های کوچیک کوچیک که میزارم تو باطری تا الان بالای 100تا کاغذ پر کردم قبل خواب بعد خواب، درخیابان، در کافی شاپ حین پیادهروی..
این باطری سبزه ام من رو به یاد شیشه های نقشه گنج که از اعماق دریا میاد به ساحل میاندازد
برای من این کاغذهای کوچیک کوچیک تکه هایی از پازلی میبینم که قراره در یک زمان کنار قرار بگیرند و زندگی من رو تغییر بدن .
بعد یک هفته رفتم باطری های دلستر دو تا باز کردم اصلا باورم نمیشد من این خاطرات از گذشته احظار کردم
یه تمرین دیگه من به صورت جدی انجام دادم این بود که درباره ی شخصیتی بنوسیم که میخواهید راجع به موضوع خاص تحقیق و پژوهش انجام بده
او چرا این موضوع را برگزیده؟
برای پژوهش درباره این موضوع چه موانعی بر سر راه اوست ؟
موفقیت در پژوهش چه تاثیری مثبتی رو زندگی و شخصیت او خواهد گذاشت؟
و چیزی متوجه شدم گفت خوتون در اون شخص ببنید و بنوسید ببنید به چه موضوعی کنجکاو هستید دربارهاش تحقیق کنید
چند وقت پیش من تصمیم گرفتم درباره شکست کسبوکارها یه سری مصاحبه انجام بدم اما به خاطر یه سری پیشآمدهها انجام نشد
من شخصیت دربارهاش نوشتم ترنم بود در پایین متن تمرینی ام براتون میگذارم بخوانید که نظراتتون بهم بگویید
ترنم چه کسی هست؟ و چه پژوهشی میخواهد انجام بدهد؟
یکی بود یکی نبود ترنم قدی بلند هیکلی که بعضی مواقع خانواده اش بابالنگدراز هم صداش میزنند ترنم عمیقا دوست داشت رشد و موفقیت رو تجربه کند و مورد تحسین دیگران قرار بگیرد نقطه اتکایی نداشت جز خودش شخصیتی داشت درونگرا خیلی کم حرف میزد اما کسی بود که اگر کاری رو شروع میکرد تا ته تهش میرفت زمانی که ترنم دانشجو بود استادانی که باهاشون درس میگرفت بهش پروژه میدادن به تنهایی با سرچ تحقیق برسی تو گوگل خواندن کتاب پروژه اش تحویل میداد هر چند پروژه عالی نبود. اما خودش انجام میداد همکلاسیهای ترنم همه شون پروژه ها به کافینت میسپردن و با مبلغی که برای ترنم خیلی زیاد بود پروژه آماده میکردن و خیلی راحت پروژه شون تحویل استاد میدادن و همون نمره رو میگرفتن که ترانم میگرفت اما چیزی ترنم عاشقش انجام پروژه های درس های عملی رشته دانشگاهیاش مهندسی نرم افزار بود. ترنم هرچی جلو میفت کد نویسی رشته اش زیاد میشد کد که باید با قواعد خواستی نوشته میشد دیگه این رشته براش جذابیت نداشت چون همش به کد خلاصه میشد ترنم تصمیم گرفت دوره فوق لیسانسش رو مدیریت فناوری کسبوکار که علاقه شدیدی به مدیریت کسب کار آنلاین داشت و خودش هم کسبوکار داشت نیاز داشت هی رشد کنه و مدیر یکی از سه فروشگاه آنلاین برتر کشورش باشه رفت و این رشته رو انتخاب کرد .
ترنم یه فروشگاه اینترنتی محصول آرایشی بهداشتی داشت و کسبوکارش رونق گرفته بود هرروز مشتریهاش بیشتر بیشتر میشد 2 تا نیرو داشت تو بستهبندی بهش کمک میدادن یکی هم کار ثبت انجام میداد یه سری نیروی داشت آنلاین کارش انجام میدادن ترنم خیلی به خودش میبالیدکه حتی از خواهران بزرگش که یکی معلم و اون یکی کارمند رسمی استاندری بود درآمدش بیشتر شده بود یه زمان سفارش هایش به روزی 30 عدد رسید ترنم چیزی حدودی 20 میلیون در میآورد و رکورد خودش زد . بعضی روزها ترنم از یه سفارش فقط 5/1 میلیون سود میکرد در اون زمان برا یه سفارش واقعا هیجان انگیزبود. ترنم دلش میخواست کسب کارم رشد پیدا کند چندین درجه ازاینجایی که هست برود بالاتر از همه نظر پیشرفت کند .. مطالب آموزشی تدریس کند در مورد کسبوکارآنلاین و اعتماد به نفس اش هم برود بالا و شعبه های تو سراسرایران راه اندازی کند.
قدم اولش راهاندازی کسبوکار جدید
ترنم دید واقعا خیلی داره خوب پیش میرود تصمیم گرفت به خوهرش نسی که علاقه به فروش محصول داشته درخواست هم همکاری داد که یه فروشگاه اینترنتی پوشاک در کنار همین فروشگاه لوازم آرایشی بهداشتی راه اندازی کنند خوب پیش میرفت 4 ماه اول اما به دلیل یه سری مشکلات پروژه پوشاک شکست خورد ترنم موند و کلی پوشاک فروش نرفته باخودش گفت اشکال نداره فروشگاه لوازم آرایشی بهداشتی هست فعلا تمرکز میکنم روی این کارو ادامه میداد چون لحظه با توجه به آموزش هایی که میدید تمرکز روی یک کار براش پررنگ شده بود آن هم رشد کسبوکارش .
ترنم دوباره دست به اقدام زد یه دوره آموزشی شرکت کرد هزینه اش خیلی بالا بود 45 میلیون بود آن موقع ارزشش نصف پراید بود آن روزها برای ترنم پول ارزش زیادی نداشت و تمام فکر ذکرش این بود که رشد کند با خودش میگفت روی خودم سرمایه گذاری میکنم و چندین برابر درمیآورم اون زمان این جمله خیلی باب بود یک دوره یک ساله شرکت کرد.
ترنم با تمام جون دل روی کسب وکارش کار میکرد هر تمرین استادش بهش میداد انجام میداد و روی کسبوکارش به بهترین شکل انجام میداد و همیشه مورد عنایت استاد قرارمیگرفت و هر هفته سر کلاس اسمش به صورت مداوم و همین باعث شده بود داشجو های دیگر کنجکاو بودن با ترنم آشنا شوند.ترنم تمام وجودش میخواست رشد کند دغدغه اش رشد بود و از جای که هست 10 پله رشدبرود بالاتر.
اولین شکست کمر شکن
دوره ایی که شرکت کرده بود 40 جلسه ایی بود تقریبا 20 جلسهای از کلاس میگذشت که سایت ترنم رو فیلتر کردن و کلا مسیر پیشرفتش روز به روز سخت میشد تماس های مشتریان ناراضی میگفتن سایت مشکل دارد بالا نمیآیدمرتب ترنم را آزار میداد تصمیم گرفت هر جور شده از این مخمصه بیرون بیاد.ترنم تمام تلاشش میکرد سایتش رفع فیلتر بشود زنگ زد اداره فیلترینگ ایران صحبت کرد مشکلش رو توضیح داد و در پاسخ بهش گفتن سایتت به خاطر فروش یه سری محصولات دارویی از طرف سازمان غذا دارو فیلتر شده ترنم با خوش فکر کرد دارو چی من که تمام محصولاتم از مغازه های محل مون تهیه میکنم یه شماره بهش دادن گفتن از سازمان غذا دارو پیگیری کند.
تماس گرفت سازمان غذا دارو و پرسید به چه دلیل سایت ام رو فیلتر کردید خانم که پشت تلفن بود از خود راضی با صدای لحن بد انگار با دزد و مجرم خلافکار صحبت میکند. به ترنم میگوید پماد های که میفروشی فروشش ممنوع و یک نوع دارو هست که باید در داروخانه زیر نظر دکتر به فروش برسه بهش توضیح داد خانم محترم این محصولات بالای چند ماه هست ناموجود هست میتوانید ببینید فقط برای اینکه سئو سایت ام به مشکل نخورد برش نداشته بشتر توضیح داد من این پماد ها رو از سوپرماکت محل مون تهیه کردم و خانم بهش گفت باید این محصولات کامل حذف بشه و ترنم خیلی سریع میخواست سایتش رفع فیلتر بشود هدف بزرگی داشت درسر فوری محصولات حذف کرد و دوباره زنگ زد خانم دوباره سایتش برسی کرد گفت روال کار این هست تو حضوری بروی سازمان غذا دارو تعهد بدی این محصولات دیگر نمیفروشی ترنم صبح روز بعدش رفت سازمان غذا دارو اصلا نمیدانست کدوم قسمت بره سرگران به چند نفر مشکلش توضیح داد تا راهنمایی اش کردند یه نامه تعهدبه کمک متصدی نوشت تحول داد بهش گفتند این روال حداقل یک هفته ده طول میکشد آخر سال بود همه میخواستن برن تعطیلات ترنم مدام زنگ میزم و نامه اش پیگیری میکردم و بازم به خانم زنگ میزد هیچ جواب درستی نمی گرفت احساس نارحتی شدید داشت هیچ کس جز همسرش خبر فیلتر شدن سایتش را نداشت چون دوست نداشت شکسته شدنش کسی ببیند ترنم بعد دو سه ماه علاف شدن از این طرف به آن طرف دنبال دفعه آخری که ترنم زنگ زد گفت هر چی گفتین انجام شده لطفا مشکل من رو حل کنید گفتین تعهد بدم دادم محصولات برداشتم لطفا سایت من رو رفع فیلتر کنید تنها درآمد من از این سایت هست خانم یه نگاهی دوباره به سایتم انداخت گفت ترنم خانم شما بایدکلیه محصولات سایت برداری و محصولات ایرانی بفروشی فروش محصولات خارجی ممنوع هست ترم صدای بلند گفت کل مغازه های لوازم آرایشی تهران همین محصولات میفروشن مگر من محصولات ام کجا تهیه میکنم مغازه های اطراف خونه محل ترنم دیگه نمیتوانست جلو اشکش را بگیرد گفت به اون خانم مغرو توضیح داد من یه خانم هستم چندین سال زحمت کشیدم سایت رو به اینجا رساندم. چطوری کل محصولات ام حذف کنم مگر من از کجا تهیه میکنم این محصولات از فروشگاه های کنار خونهمون. میخواهی بهت آدرس میهم درجواب گفت ما به اونا تذکر میدهیم بعد ترنم بهش گفت من نماد اعتماد الکترونیکی دارم میتونید برید نگاه کنید حتی یه شکایت نداشته ام حتی یه مشتری ناراضی . در حال حاضر هزاران فروشگاه فعال هستند در سراسر ایران همه محصولات خارجی میفروشند هی میگفت بهشون تذکر میدهیم ترنم با عصبانیت بهش گفت به اونا تذکر میدهید ولی سایت من را فیلتر میکنید و از فیلتر در نمیآوریدخانم با لحن بدی به ترنم گفت کار غیر قانونی انجام دادهایی برا من پر حرفی میکنی ترنم گفت همه همین کار میکنند خانمه درجواب گفت ما داریم برسی میکنیم بهشون تذکر میدهیم شما چون محصولاتت صفحه اول گوگل است شما جز نفرات اول بودین ترنم دیگه طاقت طاق شد تلفن را بدون خدا حافظی قطع کرد تو دلش هر چی بد بیراه بود به اون خانمه داد الهی خیر نبینی من اینجور نابودم کردی نابود بشی .
ترنم شخصیتی خیلی خاصی داشت اصلا دلش نمی آومد برا کسی بدی بخواهد کسی هم در گذشته بهش بدی کرده بودن را دعای خیر میکرد اما اون روز احساس نفرت ناراحتی شدید باهم تجربه میکرد که تا حالا تو عمرش تجربه نکرده بود ترنم 3 روز داشت در خلوت خودش اشک میریخت فکر خیال رهایش نمیکرد بعد سه روز تصمیم گرفت عزا گرفتن تمام کنه تو که یه بار موفق شدیی یه بار دیگه تلاش کن
ترنم اون شکست سختی که خورده بود مانند اینکه با سر توی حوض بدون آب سقوط کرده این قدر دردناک بود و اولین بار صدای شکستن خودش شنیده بود که با مفهوم شکست واقعی آشنا شده بود و تصمیم گرفت درباره شکست خوردن آدم ها یه پژوهش انجام بدهد بیشتر درک کنه این وضعیت آدم ها رو و بتواند به آدم ها کمک کند.
کنجکاو بود با خودش مرتب فکر میکرد چطور میشود آدم ها شکستهای پیدرپی مواجه میشوند و دوباره تلاش میکنند. این چرخه تا کی ادامه دارد چطور میشود یه آدم بعدششکستبازم بلندشد ادامه داد ؟
ذهن ترنم پر از سوال بود که با مفهوم شکست بیشتر آشنا بشه که آدم های موفق چه جوری بعد از شکست بلند میشوند.
کسبوکارهای که دوست داره باهاشون مصاحبه کند یه سری کسبوکارهای کوچک و بزرگ که یک سری از این کسبوکارها بانی مد – جین وست- آواکتنان و ایواز صنعت– مدرسه نویسندگی – موسسه حسین طاهری – سامان فیروزمند – وایمان سروپور رستوان مرشد ….. و غیره
موانع سر راه ترنم یکی این تا حالا پژوهش جدی رو انجام نداده و مصاحبه کردن بلد نیست ترم دو فرزند پسر داره رایان سپهر در سنی نیستن بتونه در خانه تنهایشان بزاره و ترس این داره همین آدم هایی که میخواد مصاحبه کند وقت بهش بدهند ندهند ؟
امکانات درست حسابی ندارد و نه مکان مناسب جهت مصاحبه
اگه تو این پروژه موفق شود به یه متخصص تبدیلمیشوددر حوزه کسبوکارش میتواند کسبوکار خودش و دیگران بازسازی کند و نجات بدهد و یه عصره جدیدی از زندگی اش رو تجربه کند کتابی را درباره این موضوع چاپ کند ارتباطات بهتر برقرارکند از طریق این اطلاعاتش فهم و درکش از کسبوکارها بالا میرود این خیلی من از نظر شخصتی میتواند اون چندین درجه ببرد بالا هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ کاری تبدیل میشود به یه آدمی تبدیل شود که کسبو کارهای دیگران بشکافد و مدلاش دربیاود دلیل ضعیف شکست کسبوکار را پیدا کند. میتواند به آدمهای که شکست رو در در کسبوکار را تجربه میکنند راهنما و همراه شون باشد .
ترنم علاقمند است دست آدم هایی شکست تجربه کردن بگیرد یا کسانی تازه کسبوکار شون شروع کردن ترس از شکست دارن و در حال گذراندن لحظه های سخت در کسبوکارشون دارن کمک کند راحتتر بپذیرن در این باره کتاب بنویسد از تجربیات خودم و دیگران بگم و راه کمک کند به کسانی اصلا شروع نمیکنند چون باور کردن اگر شروع کنند شکست میخورند
با محتوای تولید میکند میتواندبه یک سری آدم های که مدل ذهنی برای خوشون ساختن دیگر بعد شکست های متعدد را تجربه کردن دیگر امکان موفقیت و رشد نیستد
تمرین جلسه دوم
دیدگاهتان را بنویسید