جستجو برای:
  • خانه
  • پادکست
  • طراحی وب سایت
  • سئو و بهینه‌سازی وب‌سایت
  • تولید محتوای متنی
  • وبلاگ
  • درباره آمنه ملاحی
  • تماس با ما
محکم سازی پایه‌های کسب‌وکار
  • خانه
  • پادکست
  • طراحی وب سایت
  • سئو و بهینه‌سازی وب‌سایت
  • تولید محتوای متنی
  • وبلاگ
  • درباره آمنه ملاحی
  • تماس با ما
0
Login / Register

جلسه سوم نویسندگی

جزوه نویسندگی

برای جلسه سوم زود از خانه ییرون آمدم  تقریبا ساعت 1:25 بود از  عابربانک کنار خانه پول نقد برداشتم و چون هفته قبل سختی زیادی برا پول نقد کشیدم  نخواستم تکرار بشه به راه افتادم امروز دیگه دوان دوان نمی‌رفتم پیادرو هم شلوغ نبود مانند هفته گذشته به سر خیابان عمارت رسیدم منتظر سرویس آزادی بودم که از دور یه سرویس زرد رنگ دیدم فکر کردم آزادی هست اما نزدیک که اومد سرویس آذی بود کیفم را روی ماشین پارک شده کنار خیابان گذاشتم همچنان منتظر بود دو قدم به جلو دو قدم به عقب در ذهن مرور می‌کردم با خودم من امرزو زود اومدم چرا سرویس نمی‌آید

ماشین پراید سفیدی دیدم که از پارک بیرون می‌آید همسرش در کنار ماشین راهنمایی‌اش می‌کند بیا عقب بیا مردی که  پشت ماشین بود چهره عصبانی داشت آرام آرام عقب می‌آمد که همسرش گفت بسه! بسه! اما او همچان ادامه می‌داد خانمه با دستانی که به صندوق عقب می‌کوبید صدای بلند فریاد زد بسه بسه مرد ماشین اش به آرامی ماشین پراید عقبی برخورد کرد و ایستاد خانم همان لحظه سوار شد رفتن

یک سرویس دیگر که رنگش سبز بود از دور مشخص بود که داشت می‌آمد  بالای سرش با چراغ ال‌ای‌دی قرمز متحرک نوشته می‌شد شهرقدس- آزادی سرویس در حال حرکت سوار شدم سرویس تقریبا پر بود یک صندلی خالی بود نشستم  احساس خواب آلودگی کردم چند دقیقه چشم‌مانم را بستم با خودم می‌گفتم مسیر طولانی هست بخواب چند لحظه در خواب بیداری بود دیدم یه خانم که کوله پشتی به دست کنار من نشسته داشت  از چهره‌ اش  فهمیدم سن‌اش بالا باشد و داشت جزوه تایپ شده درباره تبعیض های اجتماعی بود مرور می‌کرد

احتمال دادم که دانشجو باشد. چشمانم را بستم با خودم میگفتم ایول امروز استرس نداری که دیر می‌رسی و تصمیم گرفتم به خاطر داشتن زمان زیاد امروز یه مسیر دیگه امتحان برای رفتن به کلاس با سرویس مستقیم از آزادی بروم پاک لاله آزادی که رسیدم از پیرمردی که مسئول برنامه‌ریزی سرویس  قدس پرسیدم گفتم میخواهم مستقیم برم پارک لاله با بی میلی تمام گفت از این جا سرویس نیست میتونی اون سرویس قرمزها سوار شوی بری انقلاب از نقلاب یه کورس ماشین سوار شویی من حرفش باور نکردم گفتم اشتباه می‌کند فرزاد همسرم به من گفته بود که سرویس مستقم هست خودش هفته قبلی که آن جاها امتحان که بانک داشته  سرویس مستقیم بوده

حرکت کردم امدم سمت سرویس هایی که آن پیر مرد می‌گفت از راننده اش پرسیدم من می‌خواهم برم پاک لاله آیا سرویس هست بره مستقیم گفتن باید بروی انقلاب و آنجا یه مسیر با تاکسی یا سرویس بروی من که دیرم شده بود فهمیدم که فرزاد اشتباه می‌کرده و من فقط الکی زمانم به خاطر مسیر راحتر پیدا کردم از دست دادم راهی که رفته بودم برگشتم و به ایستگاه مترو آزادی رفتم با مترو خودم را برسانم به انقلاب بهتر پله برقی رفتم پایین خلوت بود آرام آرام یکی یکی پله رفتم پایین سرعت پله برقی خیلی کند بود من هم عجله داشتم چون زمانم را از دست داده بود در حین گشتن دنبال اتوبوس مسقیم به پارک لاله

بلبط گرفتم دوان دوان به سمت ایستگاه قطار رفتم که دیدم صندلی ها پر هست همه منتظر قطار هستند یه صندلی خالی بود نشستم سمت چپ ام یک خانم فروشنده بود که داشت محصولاتش که پیراهن زنانه شومیز شلواک  راه راه بود داشت مرتب می کرد  سمت راستم ام که یک زن مرد بودن داشتن باهم حرف می‌زنند مرد داشت التماس می‌کرد خانمش طلب ببخش می‌کرد  زن هیچ اعتنادی به حرف هاش نمی‌کرد انگار کاری مرد انجام داده بود خیلی براش سنگین مرد اشک می‌ریخت بیا دوباره از نو بسازیم زن بهش هیچ توجه ایی نمی‌کرد مرد بلند شد جلو زن زانو زد دستش گرفت من اشتباه کردم بیا من بزن من که از خاله هام از همه کتک خوردم تو بزی خوشحالم میشم زن لب باز کرد که بگوید آن شب مرد جلو دهنش راگرفت و دیگر ندیدم زن حرفی بزند مرد اشک می‎ریخت همان لحظه قطار آمد بلند شدم رفتم سمت قطار در باز شد از شیشه قطار دیدم که مرد دارد صورتش چشم هایش را با دستمال پاک می‌کند قطار حرکت زن مرد محو شدن

یکی یکی ایستگاه رد می‌شد تا رسید به انقلاب پیاده شدم رفتم سمت ایستگاه تاکسی زردا 19 دقیقه به شروع کلاس مانده بود ازتاکسی ها پرسیدم پارک لاله همه می‌گفتن نه ولیعصر زمان می‌گذشت من هم چنان معطل وسیله ایی برا رفتن به سمت موزه فرش که ضللع شمالی پارک لاله بود

از تاکسی زدا نا امید شدم از تاکسی عبوری  می‌پرسدم پارک لاله همه میگفت نه ! چی شده من هر هفته می‌آیدم اصلا اینجا معطل نمی‌شدم چطوره امروز باید این قدر زجر بکشم برا یکی تاکسی. یه پراید سفید دیدم که راننده با دو خانم حرف میزند و می‌گویند کرایه شما 30 هزار می‌شود من پردیدم تو حرفها شون گفتم پارک لاله گفت آره خیلی خوشحال شدم ماشین برام جور شد و می‌تونم به موقع برسه

مسیر انقلاب پارک لاله طی شد پیاده شدم رفتم سمت موزه که یکی از هم کلاسی های کلاس نویسندگی رو دیدم باهم رفیم سمت سالن

وارد سالن که شدیم مبینا ملک‌محمدی اومد جزوه کلاس بهم داد رفتم یه جای مناسب پیدا کنم روی یکی صندلی نشستم صندلی مشکل داشت جایم را عوض کردم استاد در حال کفتگو با زهرا بود گفتگو شون که تمام شد کلاس رو سر ساعت 3 شروع کرد .

 

 یادآوری جسه اول وجلسه دوم

درباره تمرینات گذشته درباره واژه‌آرایی تمرینی باید حرف های مشترک استفاده کنیم یا‌آوری کرد این تمرین به ورزیدگی شما در نوشتن کمک میکنم.

ازما پرسید که دو کتات معرفی کرده بود که آیا کسی تهیه کرد اید خیلی ها گفتن پیدا کردن اما من از نمایشگاه کتاب پیدا کردم تهیه کردم شروع کردم به خوندن

یک چیزی  که خیلی من ازش استقبال کردم   اینکه گفتن هر جلسه نیم ساعت تا یک ساعت زودتر میام  پرسش پاسخ داشته باشیم .

 

درباره منطق و باور پذیری  داستان حرف می‌زد

و درباره داستان های واقعی آدم ها حرف زدیم که دور از تصور ما یک تصمیمی گرفتن که باورش برا ما سخت بوده باشه

من اون لحظه یاد یه داستان واقعی افتاد یک خانم که 35 ساله همسری معتاد داشت دو فرزند دختر داشتن 10 ساله 8 ساله طلاق گرفت ازدواج مجدد و دختراش تنها گذاشت پدر بچه ها که معتاد بود از پس مخارج بچه بر نمی‌اومد اون هم تنها شون گذاشت و یک نفر دیگه از همشری هاشون وضعیت مالی خوب داشت به عهده گرفت مراقب از این دو دختر

من برام باور پذیر نیست مادر بتونه دو دسته گل رها کنه البته من جای اون مادر نبود که بتونم شرایطی که داشته درک کنم فقط نظرم گفتم

ادامه دارد…..

 

 

 

 

 

اشتراک گذاری:
برچسب ها: نویسندگی

مطالب زیر را حتما مطالعه کنید

برنامه هفتگی نوشتن
تجربه شخصی من از برنامه هفتگی نوشتن
برنامه هفتگی نوشتن پاداشی که شما از این نوشتن هفتگی می‌گیرید، قابل مقایسه نیست با...
مانیفست
مانیفستی شخصی برای نوشتن
  من می‌نویسم تا  تک‌تک لحظه‌هایم را ثبت کنم . من می‌نویسم تا با هر...
واژهای محبوب من
فهرست واژهای محبوب من
همسویی هارمونی خالصانه شجاعت عمیق جسارت هیاهویی مجال تحسین تکرار مجهز مداوم شهامت اوج دلخوش...
خوشحالی یعنی
خوشحالی یعنی
خوشحالی یعنی دیدن خواهر خوشحالی یعنی نوشتن در برگه‌های سبز خوشحالی یعنی مغزی خالی از...
جزوه نویسندگی
جمله‌های کوتاهی امروز می‌نویسم
می‌نویسم که لحظه‌ای زندگی را از جهانی دیگر احساس کنم. می‌نویسم که سیاهی مطلق درونم...
جزوه نویسندگی
جلسه چهارم نویسندگی
روز پنج‌شنبه برای من یه چیز دیگه است رفتن به کلاس اگه روز قبلش درد...

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

چک لیست کسب و کار
چک لیست کسب و کار
  • استراتژی
  • بازاریابی
  • باشگاه توليد محتوا همیار
  • برندینگ
  • پادکست
  • پرسش پاسخ کسب‌وکار
  • پرسشگری
  • تجربه شخصی من
  • توسعه شخصی
  • جمله‌های کوتاه
  • چک لیست
  • خلاصه کتاب‌ها
  • راه اندازی کسب کار
  • سفر مشتری
  • سیستم سازی در کسب‌وکار
  • شبکه سازی
  • شبکه های اجتماعی
  • فروش
  • فهرست‌ها
  • کسب‌وکار
  • مانیفست
  • متقاعد سازی
  • مدل کسب‌وکار
  • مدیریت
  • مصاحبه های شکست های کسب‌وکار
  • نقل قول
  • نویسندگی
  • هک رشد
  • هوش مصنوعی
53 ایده پولساز که هنوز اشباع نشده
آمنه ملاحی
مشاوره رایگان راه‌اندازی کسب‌وکار جدید
© 2022 هک رشد کسب کار آنلاین. تمامی حقوق محفوظ است
ورود
شماره تلفن
استفاده آدرس ایمیل
آیا هنوز عضو نشده اید؟ ثبت نام
بازیابی رمز عبور
شماره تلفن
استفاده آدرس ایمیل
ثبت نام
شماره تلفن
استفاده آدرس ایمیل
قبلا عضو شده اید ؟ ورود
محافظت شده توسط   

ورود

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

هنوز عضو نشده اید؟ عضویت در سایت